آقا امیر مهدی
یه روز که امیرمهدی سرماخورده بود و سرفه میکرد دیدم شکلات دستشه اونم سه تا بهش میگم باشه بعدا میخوری امیرمهدی ملتمسانه: مــــــــــــــامــــــــــــــان من : پسرم بعدا میخوری الان سرفه میکنی خوب نیست امیرمهدی ( عصبانی ) : میخوام الان بخورم من : اگه خواستی سرفه کنی باید بری بیرون امید بیدار نشه . . بعد از خوردن شکلات ها . . دیدم امیرمهدی در و باز کرده بدون لباس گرم داره میره بیرون دیگه عصبانی بودم هاااااااااااا بهش میگم کجا میری هوا سرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اونم عصبانی برگشته میگه : دارم میرم بیرون سرفه کنم!!!!!!!!!! ****** چن...